مهریه یا همان داستان خانمان سوز که شامل حال افراد نادان و جاهل می شوند که زندگی را با مهریه بالا متزلل می سازند و زندگی را نابود می کنند .
با وجود فرهنگ فقیر غربی و خانمان سوز غرب ، تمامی دختران و زندگی آنهارا نابود می کنیم .
زندگی به امری گفته می شود که پر از سختی و ناراحتی و مشکلات باشد ، اصلا مگه زندگی در این دنیا جز سختی چیز دیگری است؟؟؟
اگه لذت خوردنی ها ، ملال انگیزی بعد از شکم پر آن و زمان تخلیه و بیماری های ناشی از پر خوری آن...
اگه لذت جنسی چند دقیقه ای آن ، خستگی و ملال انگیزی و شستن و نظافت دینی و اسلامی بعد از آن
و بسیاری از لذت های زود گذر دنیایی.....
و الا اگه همه این لذت ها برای خدا باشد بسیار هدف مند می شود و .....
دوستان هرچی مال دارید را مهریه همسرانتان کنید ،،،،،،،،،،،، اما نقدا تقدیم کنید ، و چیزی به عنوان ، دین بر گردن خود باقی نگذارید،،،،
زنان در مواقع خاص ،،، ناقص العقول و احمق و بی شعور ،،، می شوند ، نادان و پر از حماقت ، باید دقت کنید اگر اووسال یا افسار خود را با مهریه
زیاد ، به دستشان بدهید ، حتما در اولین سختی و مشکلات ، آن را خواهند کشید ، و از سواری بر الاغی (همچون امسال من که مهریه بالا گذاشته اند)
خسته شده و پیاده می شوند .
چه بسیار کم هستند زنانی که با مهریه پایین خود را مطابقت با اخلاق همسر نساخته وطلاق گرفته اند.
نا برده صبر زن با مهر پایین پیدا نمی شود ، مزد آن گرفت جان خواهر که دختر از روستا انتخاب کرد
برو زن بگیر سادگی کن ، مگو چیست غرور که سرمایه زندگی است ، فرزند نیکو و زن ساد زیست
در اواخر عمر ..... یاد روزهای پایانی پاییز ، مرا به نگاهی اندوه نگاهی غم ناک و تاسفی عمیق .... وجود مرا می گیرد ... و اینهمه نگاه حسرت و نگاه
هایی پر از عاطفه های بر باد رفته که فنا شد ، خدا در این نگاه ها نبود توکل کم بود و رشته حیات بخش زندگی در اعتقاد جایگاهی نداشت.
من و منیت و منی هر سه کلمه از نجس تر و بد بو ترین ماده حیات بخش منی استخراج می شد و....
زندگی امتثال صورت انسانی بود ولی داعما در حال اطفاء غریزه حیوانی بودیم و می شد آنچه که نباید بشود...
زندگی در اوج خود بود اما ما در قعر خودیت و عدمیت بودیم .
روز گار مارا به اجبار می گذراند و روز ها مخلوقات منظم خداوندی بودند و در آرامش به وظیفه تکوینی خود مشغول بودند ولی انسان ذی شعور بدونه هیچ توجی به
روزگار در حال خسران و ز کف دادن سرمایه عمر خویش ، به سپری کردن جان خویش در عبور از لذات عمیق عبودیت و بندگی ، خود را سر گرم لذت های حقیر حیوانی کرده بود
، ،،،، ما جرا به همین جا ختم نمی شود ، آدمی در اوج غرور و مستی می میرد و خاک کرم های وجودش از خودش می خورند تا باد کنند و در پایان همه خاک خاک خاک شوند.
برای استفاده از تجربیات همدیگر و آشنایی با دوستان زخم خورده ، اگر دوست داشتید ، در زمان مناسب ، یک احوالی بپرسید09301293489
درباره خودم
لوگوی وبلاگ
منوی اصلی
صفحه نخست
پست الکترونیک
صفحه ی مشخصات
خانگی سازی
ذخیره کردن صفحه
اضافه به علاقه مندیها
نوشته های پیشین
لوگوی دوستان
لینک دوستان
آمار وبلاگ
بازدید امروز :2
بازدید دیروز :5 مجموع بازدیدها : 40415 خبر نامه
جستجو در وبلاگ
|